ღ...ღ سايه روشن ღ...ღ
روز هايی می آيند که دلت می خواهد آدمی از آن خوب هايش , روبه رويت بنشيند خوب يعنی کمی بيشتر حوصله داشته باشد خوب يعنی کمی صميمی تر باشد يعنی به تو بيشتر از خودش فرصت حرف زدن بدهد و خودش را بيشتر از تو قضاوت کند بگذارد غريبی کنی , بی موقع ساکت شوی و آن گرماگرم صحبت , بغضت بشکند و ... شايد هم حرف هايی را که تو دلت می خواهد , بی حاشيه بگويد وقتی می داند به او نياز داری , ژست روشنفکری اش تو را در حال خودت رها نکند آدمی باشد که اول و آخر بتوانی رويش حساب کنی از بالا نگاهت نکند دچار خود بزرگ بينی و خود کوچک بينی هم نباشد آدمی که در کلام و نگاه خيلی بيشتر از , پند و اندرز محبت کند , محبت کند و محبت کند ............... دنيا هر چقدر هم که کوچک باشد , تو از من دور شده ای و اين تمام واقعيت هاست !!! من کودک احساسم را ميان کوچه های دلواپسی گم کرده ام ميان ازدحام دروغ ها , در هجوم سنگدلی ها , در خنده های مرگ بار .................................. آنجا ميان سياهی جايی که فرياد ها بی صداست و صدا ها در بن بست زمان خفته است . من گريه هايم در خفقان تنهايی حبس ابديت خرده اند و ابر چشمانم حق دفاع ندارند . اما ....................... پشت ميله های زندان تنهايی به اميد آن نوری هستم که شايد از دريچه قلبی , احساس گمشده ام را به من باز گرداند ....... شايد ..............
طراح : صـ♥ـدفــ |